از برنامه ي بفرماييد شام ياد گرفتي سر هر موضوعي كه باعث تعجبت بشه بگي: هي واايِ من. و اين برنامه رو به عشق شنيدن همين كلمه كه تكيه كلامت شده تا آخر مي بيني!!! حتي بخاطرش از خير ديدن برنامه هاي كارتوني مورد علاقه ت هم ميگذري. آخه تو ديگه كي هستي؟!!!! عشق مامانت اميد مامانت همه وجود مامانت همه دارايي مامانت نفس جيگر بلا طلا فدات بشم كه خيلي خوب و مهربوني وقتي ازت دلخورم فوري دست گردنم ميندازي و با مهربوني ميبوسيم Smileyتا لبخند بزنم بعد راضي ميشي ميري دنبال وروجك بازي و شيطنت كردن خودتمم مي گي شيطوني مي كنم.
به لطفاً مي گي لفطاً و من حسابي كيف مي كنم از صدا و لهجه ي قشنگت.
دست بخشنده داري و چيزايي كه دوست داري به بقيه هم تعارف مي كني و مي بخشي مي گي برا خودت.
نميدونم اين كلمه "ترسيدم" رو از كجا و چطوري ياد گرفتي طوري كه بيشترين كاربرد توي كلماتي كه استفاده مي كني داره گرچه كاملاً بدون منظور خاصي بزبون مياري!
وقتي پول توي قلكت ميندازي مي گي اختاندمش تو قلك.
روز جمعه 6/3/90 برديمت كلاس باله تا با بچه ها و مربي آشنا بشي و اگه علاقه نشون بدي از اين ببعد بذارمت كلاس اولشو خوب اومدي اما.... نيمه هاش با لب ورچيده و بغض در گلو منو ميخواستي و تا بغلم شدي ديگه ازم جدا نشدي و من نگرانم ... چون اگه قرار باشه برا مهد هم اينطوري كني قطعاً من دق مي كنم فداي ناز و اداي قشنگت بشم من. مربي اجازه داد چند جلسه آشنايي ديگه هم ببرمت تا ببينيم چي ميشه! تو خونه ازت ميپرسيدم دوست داري بري پيش بچه ها قاطعانه مي گفتي: "نه" اما فكر نمي كنم زياد بدت اومده باشه بهر حال اين اولين باري بود كه در يك همچين جمعي شركت ميكردي و عكس العملت صد البته طبيعيه عزيز دلم بازم ميبرمت تا اضطرابت كم بشه و آرو م و قرار بگيري.

28
همچنان ديوانه وار دوستت دارم و براي هر چه بهتر كردن رفاه و راحتي آينده ات بيشتر و بيشتر تلاش مي كنم. دوستت دارم