بد نشد پشت در موندیما
میخوام از این ببعد خاطراتتو از زبون خودت بنویسم خانم کوچولو:
دیروز بعد از اینکه مامانی ساعت ۳ اومد منو از مهد برد سرکار خودش من کمی شیطنت کردم و با گل و قاصدکایی که عموها برام جمع می کنن بازی کردم یه کمی هم مماغم کیپ شده بود.... با سرویس مامانی که برگشتیم خونه دیدیم هی وای من مامانی حواس پرت کلیدشو تو خونه جا گذاشته منم خسته و خواب آلود.... با ماشین رفتیم تا یه جایی و مامان از دستگاه پول گرفت تا بریم خیابون گردی اما امان از دست این بابایی که تا فهمید ما بیرونیم مثل فشفشه مرخصی گرفت تا با ما باشه. مامانم برام یه تپات قصه خرید که خیلی دوسش دارم شنگول منگول و حبه انگور به مامانم قول دادم تپاتامو خوب و تمیز نگه دارم و پاره نکنم تا بازم برام بخرن. بابا هم برام یه تفنگ حباب ساز گرفت که ۳ سوته حبابو باتریشو تموم کردم خلاص. برا ماشینمونم خرید کردیم. بعد مامان بابا منو بردن دکتر تا خبر خوب شدنمو بشنون اما آقای دکتر مهربون گفت من مریضم و ریه ام کمی عفونی شده و دارو داد. آخی دلم برا خودم سوخت. مامان و بابا هم دپرس شدن اساسی.... بابا دارو خرید بعد هم رفتیم برام یه جفت کفش سفید پرنسسی خریدن که خیلی قشنگه مثل خودم.
وقتی رسیدیم خونه نی نی دیگه نا نداشت سریع غذا و داروشو دادم و خوابوندمش. اما نیمه شب از تقلای زیادش فهمیدم بچه ام تب کرده. با دستمال مرطوب تبشو پایین آوردم و صبح بهش قطره استامینوفن دادیم و از مامان فوفو خواستیم که بیاد پیش نی نی.
خوب شد پشت در موندیم تا حداقل بچه مو ببرم دکتر معاینه کنه. خدایا مراقب همه نی نی کوچولوها باش. هوای پرنسس منو هم داشته باش.
داروها: زیتروماکس روزی ۵/۱ سی سی تا ۷ روز- شربت اکسپکتورانت روزی ۳ ق ش- قطره ... روزی یک قطره تا ۵ روز- بخور منتول نعنا.






خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...