حساسیت به خاک و گرد و غبار
خوشحال شدیم زمستون با همه قشنگیش رفت و دیگه بچه ها سرما نمی خورن و کمتر مریض می شن نمی دونستیم این گرد وو غبار لعنتی از سرماخوردگی هم آزار دهنده تره. آوای لطیف منم که حساس... حالا دیگه مرتب یا چشمش بهم میریزه یا میفته رو عطسه سرفه ناشی از حساسیت. من و بابایی هم تا نی نی یه کوچولو عطسه کنه بنده خدا به ترس و لرز میفتیم و نگران می شیم. همین دو هفته ژیش بود که گوشه ی چشمش مرتب قی میزد و دکتر دو تا قطره و پماد داد. بچه ام هنوز خوب خوب نشده بود که علائم بیماری و پشت بندش اسهال استفراغ و .... تا سه روز معده بچه ام خالی خالی بود اما شکر خدا بعدش که دارو خورد و بهتر شد غذا خوردنش به عادت قبل برگشت اما... دو روز بود داروش تموم شد و ما خوشحال که خوب شده دوباره سرفه هاش شروع شد. این دفعه دکتر نبردمش و سعی دارم تو خونه با کمی پرهیز ببینم چی می شه. آخه همین داروها خودشون مقاومت بدن رو پایین میارن و بدن رو مستعد بیماری و ویروس و .... می کنن. خدایا بخیر بگذرون.
دختر نازم آرزو داره زودتر بزرگ بشه و کمک مامان ظرفارو آب بکشه اما خودش بهتر میدونه تا زمانی که بهونه گیری و گریه زاری باشه بچه همچنان کوچولو میمونه پس به نفعشه دست از بهانه گیری برداره و با مامانی همراه بشه و دختر حرف شنوی باشه. البته پرنسس خونه ما خیلی خیلی مهربون و ماهه و من و بابایی ازش کاااااملاْ راضی هستیم. حالا هم قراره براش یه چهارپایه کوچولو بگیریم که بتونه ازش بالا بره و به من در شستن ظرفا کمک کنه.
راستی چند روز پیش آوا از مهد ۳ تا دفتر نقاشی و دفتر کار آورده بود که من اصلاْ خبر نداشتم دخترم توی مهد این همه چیز یاد گرفته. توی خونه نقش مربی بازی می کرد و منو مجبور می کرد به کلیه سوالاتش پاسخ بدم و تشویقم می کرد.
خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...