آبان 91
بدلیل کمبود مواد اولیه از روز سه شنبه ۲۳/۸/۹۱ دوباره کارخونه تعطیله. هی وای من. تعطیلی پشت تعطیلی. یاد اون روزایی که سه شیفت کار بازم کم میاوردیم بخیر امسال در سال حمایت از تولید و سرمایه ایرانی با یک شیفت کاری چپ و راست بخاطر کمبود مواد تعطیلیم. خدا بخیر بگذرونه حمایت پیشکش حد اقل پشت صنعتو اشتغال رو با شعار واهی خنجر نزنند. ۳۰۰ نفر نیرو اخراج شدن یعنی ۳۰۰ خانواده بی نان آور شدن اما هنوز مشکل ادامه دارد.... بکوری دشمنان مشکل ادامه دارد... بدتر از همه اینه که وقتی کارخونه تعطیل بشه یعنی حجم کار بخش ما چندبرابر می شه و حتی شاید لازم باشه روزای تعطیل رو هم سر کار باشیم. دیروز که بی خیال شدم و با آوا و مامان فوفو که صبح زود خونمون بود رفتیم پیش زن داداشم و بعد ناهار خونه مامان فوفو بعد هم جواب آزمایشمو گرفتیم و سر راه شمشیر آوا رو از عمه اینا تحویل گرفتیم و برگشتیم بمکان امن آسایش و آرامش، خونه خودمون، که هیچ جا اونجا نمی شه. گفتم شمشیر، آوا خانم چند روزیه مرتب ازمون شمشیر میخواد که بجنگه چرا و با کی نمیدونم. امروز که فهمید عمه سحر براش یه شمشیر صورتی گرفته کلی ذوق کرد و تا توی دستای خودش نگرفتش آروم نشد. تازه وقتی دیدش با خنده گفت این که صورتی نیست بنفشه! بیراه هم نگفت. تو ماشین هم کلی شمشیربازی کردیم. نقشه کشیده پنچشنبه روز اسباب بازی ببره مهد بازی کنه. خوش بحال بچه ها با این عالم قشنگشون. بتبع یکی از بازیهایی که یکی از دوستان مجازی ـ ساحل عزیز و هیوای باهوش ـ با دخترش انجام داده از آوا خواستم که بگرده و هرچیزی رو که فکر می کنه خطرناکه توی خونه و خیابون اسم ببره. جواب آوا: چراغ راهنمایی! چرا؟ چون رنگ قرمزش می گه بایست جلو نرو خطرناکه. - ظرف غذای داغ- آب جوش- چنگال- چاقوی تیز- میله نوک تیز- افتادن ظروف شکستنی- راه رفتن بدون صندل- اجاق گاز- برق- دوشاخه برق- موبایل- بپر بپر. چرا!؟ چون ممکنه بیفتیم پامون درد بگیره ... و خیلی جوابای درست و بامزه که الان حضور ذهن ندارم.
خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...