نی نی بلا
من فدای سر و زبون قشنگت شیرینی زندگی عسل کیک بستنی شکلات آبنبات وای که چقدر دلتنگتم فرشته ی مهربونم درد و بلات بجونم امروز صبح با چند تا آبنبات البته نه برای خوردن بلکه برای بازی راضی شدی برم سرکارم اشکات گلوله گلوله
همراه دل و قلب من میریخت پایین. ![]()
دیشب کلی با عروسکت سونیا بازی کردی تا خوابت برد ازم بالش و تشک و ملحفه براش گرفتی و کنار خودت خوابوندی. تازگیا بیشتر به عروسکات توجه و بازی می کنی قبلاْ دستت هم نمیگرفتی. و این نشون میده که عزیز مامان بزرگتر شده ماسالله ایسالله.![]()
وقتی از خنده روده بر می شی اینطوری می خندی ![]()
بهم می گی: مامان فردا شب منو ببر پارک فراش بهم می گی: چرا منو نبردی پارک
می گی: بزرگ بشم میرم مهد کودک
خیلی ناز و مهربون نازم می کنی بوسم می کنی بغلم می کنی ابراز عشق و علاقه بهم می کنی دیشب هم با موهام بازی می کردی و می گفتی: خوشت میاد با موهات بازی کنم؟ بعضی وقتا حتی لقمه دهنم می کنی. می بینی با بودن تو من چقدر خوشبختم.
میخوامت خوشبحال هر کی الان پیشته
خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...