دیشب 23/1/90 موقع خوب شب برام شعر خوندی و حدود 30 بار تکرار کردی: اسمت تیه تربته بعد راحت مثل فرشته ها خوابیدی. وقتی از کار برگشتم بابا حمامت کرده بود و توی حمام حسابی شیطنت و بعد از حمام توی لباس تمیزت جیش کرده بودی اما من که اومدم یه پرس چلوو خورشت طاس کباب با ماست نوش جون کردی و تو بغلم بازی کردی و توی صندلی جیش و پی پی کردی و کلی دست و هورا و آفرین و بارک اله و جو گیر شدی و حتی وقتی جیش نداشتی مرتب می نشستی رو صندلیت که برات کف و هورا راه بندازیم.
پنجشنبه ۲۵/۱/۹۰ صبح حاضر شدیم رفتیم دنبال مامان فوفو ساعت ۱۰ سرویس گرفتیم رفتیم عینک آفتابی ضد اشعه برات گرفتم و کلی ذوق زده شده بودی و دائم میخواستی دست خودت باشه. دو تا هم برا خودم گرفتم. بعد هم رفتیم گاز پاساژ انتظاری برا خودم یه مانتو برا کار گرفتم و دربست کردیم برگشتیم خونه داداشی هم خونمون بود اما زود با مامانش رفتن خونه شون و ما دوباره تنها شدیم. شب برام ۱۰ ۲۰ بار شعر کامل: اسمت تیه تربته خونت تجاست تو باغته تی تی می خوری پیازته رو خوندی و کیف کردم حسابی اساسی
جمعه شب ۲۶/۱/۹۰ صبح مامان فوفو اینا اومدن دنبالت و بردنت بیرون چون بامید خدا تصمیم گرفتن خونه بخرن میخواستن تو هم باهاشون باشی عصر هم من باهاشون رفتم . شب موقع خواب بخاطر غم هجران و دوری از می می زدی زیر گریه و گفتی: دلم گرفته بعدم گفتی مامان فوفو دلش می گیره گریه می کنه اما زودی روبراهت کردم و دل عزیز دلم باز شد و تو جیگرم خوابت برد. قربون ناااااز و ادات برم نازنینم. دوست دارم عااااااشقتم
دیگه نمیدونم از جملات و کلماتت چی بنویسم آخه تو تقریباً همه چی می گی و من مثل اوایل نمیتونم بینشون گلچین کنم. کاش الان پیش هم بودیم و محکم بغلت می کردم الهی فدای حرف زدنت بشم. دورت بگردم که خیلی مااااهی و ماهی گلیهاتم خیلی دوست داری. بیشتر از مطالعه اهل نقاشی شدی و تا الان زیاد به کتاب و کتاب خوانی تمایل چندانی نشون ندادی.