عزیز دلم از دوشنبه داری دارو میخوری دکتر روحی می گفت ترشحات پشت حلق داری و آنتی بیوتیک نوشت و سه تا شربت که باید تا یکهفته مصرف کنی. هفته گذشته یکشنبه شب مادرجونو بیمارستان بستری کردیم چون دکترشون دستور بستری اورژانسی داده بودن خدارو شکر تا سه شنبه که نوبت من بود پیششون باشم حالشون بهتر شده بود و دکتر بخش دستور ترخیص داد و با بیمارستان تسویه کردم و مجوز ترخیص رو گرفتم و بردمشون خونه خودمون تا مامان فوفو چهارشنبه از صبح بیاد مراقبشون باشه. شکر خدا الان خیلی بهترن. دیروز با میل آوای عزیزم صبح رفتیم نون بربری گرم و آش سبزی برا صبحانه از بیرون گرفتیم و آوا هم کمی توی پارک بازی کرد و برگشتیم خونه دخترکم از وقتی صبح ها توی راه مهد براش نون سنگک یا بربری تازه می گیرم عاشق نون برشته و گرم شده و با لذت نوش جان می کنه و وقتی بیرون میریم می گه براش نون گرم بگیریم. حسابی شرطی شده. کسی جرات نمی کنه بگه آوا بچه است یا کوچولو هست فوراً می گه من نی نی نیستم آوا هستم بزرگ شدم. دیروز وقتی با باجون(آقاشی) رفتیم باغ درخت و گل و گیاه بخرن آوا خانوم هم هوس کردن یه گلدون گل طبیعی داشته باشن خودش یه گلدون با ۵ تا گل انتخاب کرد و قرار شد آبیاری و رسیدگیش بخودش باشه تا بقول خودش گلش نمره(نمیره). بتازگی از کلاه و سوییشرت های کلاه دارش خوشش میاد حتی تو گرما هم تنش می کنه و زیپشو تا بالا می کشه. توی ماشین هم که کنترل ضبط بطور کامل در اختیار خودشه و فقط آهنگهای شاد دوست داره. دیروز گفت موهاشو کوتاه تر کنم و قول داد گریه زاری راه نندازه فقط ازم خواست قیچی به بدنش نخوره. توی باغ که بودیم از بین درختا رد نمیشد و می گفت گزگزم میشه وول وولم میشه. برام شعر " دوست دارم میدونی که این کار دله ...." رو میخونه و بغلم می کنه. حساااابی ددری شده و حتی آخر شبها هم می گه حوصلمون سررفته پاشیم بریم بیرون هایپر استار- مجتمع آفتاب- ستاره فارس- رستوران هتل پارس- رستوران باغ بهشت- باغ ارم و ... هرجا رو که بلده. اگه کار اشتباهی کنه فورا ناله کنان بغلم می کنه نادم و پشیمان می گه: دیگه گوش بحرفت میدم، دیگه منو ببخش و تا نخندم و باهاش حرف نزنم ول کن نیست.

عکس

آوا و پوریا(پسرعمه فرزانه)

دوقلوهای عمو دباغ (آریا و آرین)

رستوران باغ بهشت- رمضان ۹۱- از راست به چپ: پسرعمه پوریا-عمه فرزانه+آوا  و عمه سحر

ماه مهر

با رسیدن پاییز و ماه مهر آوای عزیز ما دوباره سال دوم مهد رو با شادی و خوشحالی شروع کرده تابستون با وجود اینکه دو ماه کلاس تابستونی توی مهدش میرفت همه اش می پرسید مامان پس من کی دوباره میرم مهد پیش دوستام. بچه ام رفیق بازه! از شوخی گذشته واقعاْ عاشق دوستاشه هر جا هم که میریم فوراْ دوست پیدا می کنه و خودش پیش قدمه و همه رو به وجد میاره بسکه شیرین زبونی می کنه فقط عیبش اینه که اگه حواسمون نباشه با دوستای جدیدش راه میافته که بره.... یعنی چون کوچیکه زود اعتماد می کنه و دل می بنده خدا کنه با این روحیه ظریف و حساس و فوق العاده عاطفی بزرگتر که شد با وجود این همه گرگ در لباس میش بچه ام ضربه نخوره. در پناه خدا باشی دردونه ی قشنگم. خیلی دوستت دارم. ما همه اش تو جیگر همیم آی عشق می کنیم مامان و دختری. راستی تا یادم نرفته بگم که امسال رنگ دمپایی دخترم در مهد زرده یه سری وسایل رو هم لیست کردن که برات خریدیم و اسمتو رو برچسب زدیم بهشون. جند دست لباس جدید برات گرفتم که بیشترش رنگ قرمزه. شلوار- تکپوش وشلوار راحتی- سوئیشرت قرمز جلوباز و یه سوئیشرت طوسی بنفش جلو بسته که مثل خودت نازه. قیمتا هم که تا کهکشان............... وحشتناک بالا رفته خدا به داد اون بنده خداهایی برسه که چندتا بچه رو باید بزرگ کنن. مبارکت باشه عزیزم.

خاله جونی خودم هم که بتازگی از قطر برگشته تماس گرفت و گفت برات یه عروسک دیگه آورده بریم خونه شون تحویل بگیریم. هفته گذشته چندتا از عروسکا و توپ و اسباب بازیهای قشنگت رو دور از چشمت و علیرغم میل بابایی بسته بندی کردم هدیه دادم به دختربچه ای که اسباب بازی زیاد نداره و شاید هیچوقت هم نتونه داشته باشه مادرش خیلی خیلی تشکر کرد و گفت دخترش وقتی عروسکارو دیده خیلی خوشحال شده همین برام کافی بود. عزیز دلم من همیشه بهت یاد دادم که از داشته هات با لذت ببخشی چون به ایجاد انرژی مثبت در فضای خالی اعتقاد دارم و نتیجه این بخشش هم شد یه عروسک جدید از طرف خاله جون. هر چیزی رو با میل واقعی و لذت ببخشی و ازش با وجود اینکه دوستشون داری دل بکنی یقیناْ بیشتر و بهترش به سمت تو برمی گرده. البته نه اون بخششی که بامید بازگشت باشه منظورم بخشش واقعی بدون انتظار بازگشته. وقتی چیزایی رو نگه میداریم که ممکنه مدت مدیدی ازشون استفاده نکنیم چرا نباید به کسی ببخشیم که بتونه استفاده کنه. عزیز دلم سعی کن در زندگی همیشه دست بخشنده داشته باشی و شاد زندگی کنی. وقتی چند مدت پیش بستنی که با اون همه گریه زاری بدست آوردی رو راحت دادی به بچه سرایدارمون و با خوشحالی برام تعریف کردی متوجه دل پاکت شدم عشق کوچک من. از داشتنت خواشحالم. خدارو بخاطرت کرور کرور شکر.

توی مهد چندتا شعر دیگه یاد گرفتی که یکیشون همون شعر معروف پبج انگشته. مربی امسال مهدت خانم بناییان و دوستات: نگار- هما- بهرام- امیرعلی- مزدک- هلنا- هلیا- ریحانه- هستی- ثنا و ... وقتی می گم تو بچه عزیز منی فوری می گی من دیگه بچه نیستم بهم بگو آوا.