عشقم حسابی خانوم شده. مامان جون میشه لطفاْ ... رو به من بدین. مامان جون میشه لطفاْ منو ببرین .... مامان جون میشه لطفاْ .... قربوووون دختر با ادبم برم من الهی.
الان سه هفته ای میشه که شبا هم پمپرز نمیشی و بتازگی هم خودت بعد از دستشویی شماره یک خودتو میشویی. بعد هم دستاتو با آب و صابون تمیز شسته و آب میکشی.
با ماشین شارژیت مدتیه یاد گرفتی چطور عقب جلو و تقریباْ چپ و راست بری و کنترل و هدایتش کنی.
وقتی حوصله ات سر میره اگه مشغول آشپزی باشم هوس آشپزی می کنی و وسایل آشپزی تو ازم میخوای بعد هم همه رو یکی یکی جمع می کنی و می گی بفرمایید دیگه بازیم تموم شد.
یه وقتایی هم هوس دکتر بازی به سرت میزنه و وسایل پزشکی تو ازم میخوای و .... بعضی وقتا هم نجار میشی و با ابزار نجاری مشغول میشی.
راستی جند روز پیش هم واقعاْ کمکم سیب زمینی خلال کردی و پیاز نگین نگین کردی البته با چاقوی بی خطر. ژله رو هم که خودت درست می کنی و فقط قسمت خطرناک آب جوشش با منه. همچنان منتظری تا بزرگتر بشی و بتونی با استفاده از ۴پایه بیای در شستن ظرفا کمکم کنی.
خدا رو شکر از مهدت خیلی راضی هستی و جمعه ها هم می گی مامان منو ببرین مهد.
پنجشنبه ۲۱/۲/۹۱ هم از صبح قید کار و اضاف کارو زدم و همراه با دختر گلم رفتم خونه فرزانه جون مامان پارسا بعد هم رفتیم پیش زن دایی و بعد هم خونه مامان فوفو رفتیم دنبال مادرجون و سر راه هم پارک محله ای کمی بازی کردی و برگشتیم خونه پیش داداشی و بابایی که قبل از ما رسیده بودن. خیلی بهت خوش گذشته بود و میگفتی بازم منو ببر پیش پارسا.
میخواستم موهای نازتو برات کوتاه کنم تا تابستون زیاد اذیت نشی اما خودت نخواستی منم بی خیالش شدم. آخه اینجوری خیلی عروسکی تری نازنین. گرچه برا عید حدود ۱۰ سانتشو برات کوتاه کردم. خودت می گی موهامو برام رنگ کن اونم سبز. ابرومو هم رنگ کن.
اعداد رو تقریباْ تا ۱۶ بلدی و لاتینشو تا ۱۰. بعضی از رنگ ها و میوه ها و حیوونا رو با لاتین بلدی و از منم می پرسی. از برنامه های آموزشی زبان خوشت میاد و علاقه نشون میدی. برنامه هایی برای پر کردن وقتت در تابستان دارم که تا آخر خرداد مشخصش می کنم.
دلم برات یه ذره شده صبح بابا دید خوابی گفت تو برو من دیرتر می برمش تا بهتر بخوابه منم که طبق معمول ساعت ۳ عصر میام دنبالت گرچه امروز بخاطر درد کتفم از طرف پشت خیلی خیلی اذیتم.