ماجراهای آوا شهریور 91

توی این مدتی که سرنزدم اتفاقات زیادی افتاده از خوب و بد البته بیشترش خوب. آوا خانم که دیگه ناراحت میشه بهش بگم نی نی چون فکر می کنه حسااابی بزرگ شده و برا اینکه رشدش متوقف نشه روزی چند پاکت شیر نوش جان می کنه و هر روز قد خودشو با من مقایسه می کنه ببینه چقدر دیگه قد من می شه. حرف زدنش خانمونه تر شده و تلفظش خیلی بهتر شده و تقریباْ همه چی حالیشه و نمیشه سرش شیره مالید. خیلی مبسوط سرکارمون میزاره و شیطون تر شده.

خرگوش زنده بچه ام دیگه حسابی بزرگ و تقریباْ دو برابر وقتی پیشمون اومد شده و آوا همیشه میپرسه مامان؟ دوبرابر یعنی چی؟

تابستون با قشنگیش داره سر میاد و از شنبه با شروع فصل پاییز عشق کوچیک مامان بوارد سال دوم مهد میشه و هر روز از ۷ تا ۳ ب. ظ مهد میمونه. خودش خیلی انتظار اینروز رو می کشه و خدارو شکر خوشحاله. این چند هفته تقریباْ هر روز یا یک در میون پارک رفته و حسابی بازی کرده. دیگه موقع برگشتن از پارک گریه زاری نمی کنه و وقتی می گیم دیگه باید برگردیم یکی دوتا بازی می کنه و زودی دل می کنه برخلاف گذشته.

هنوز هم دلش نمی خواد من سر کار برم و می گه دوستت دارم لطفاْ منو تنها نذار وقتی میری سر کار دیگه سه تا نیستیم می شیم دوتا. من دوست دارم سه تا باشیم.

پیوسته و گسسته پیگیر تکمیل آپارتمان جدیدیم فعلاْ نقاش داره کار می کنه بعد نوبت کابینت کاره.

آوا این روزا از عروسکش یعنی جوجه باتری ش جدا نمیشه. قنداقش می کنه پمپرزش می کنه می پیچدش با گالسکه همه جا حتی خیابون و پارک با خودش میبره حمامش می کنه رنگش می کنه جوجه شو حسابی بیچاره کرده بسکه دوستش داره. حتی توی خواب غلط که میزنه با دستش دنبالش میگرده و تو بغل میگیردش. فعلاْ کیاشا جایی نداره و آوا دل ازش کنده!!! چند مدت قبل علاقه اش به عروسک فیلش زیاد شده بود.

نقاشی با ماژیک رو خیلی دوست داره ولی هنوز تک تک می کشه مثلا یه خورشید بعد میره یه صفحه دیگه و یه درخت بعد صفحه دیگه و دایره و .... منم اجبارش نمی کنم چون با اینکارش لذت میبره دختر گلم.

هر شب بنوبت شعرهایی که بلده رو با من میخونه. شبی یه قصه هم براش می خونم یا تعریف می کنم. عکس و فیلم بچگی شو نشونش میدم کلی ذوق می کنه.

چهارشنبه گذشته رفتیم خونه دایی و ناهار پیش زن دایی و مهسا دختردایی بودیم. ۲۲/۶/۹۱

 جمعه ۲۴/۶/۹۱ هم داداش جهانی و گیتی خانم و مینو خانم و ناهید جون آمدن دیدن مادر جون خونه ما خیلی خوش گذشت.

دختر گلم این دو سه هفته آخر شهریور رو داره دارو میخوره آخه کمی آبریزش بینی پیدا کرده و روی عطسه افتاده بود. اما الان شکر خدا بهتره فقط امیدوارم با شروع سال تحصیلی و رفتن به مهد مثل پارسال بچه ام مرتب مریض نشه.

کلمات با مزه آوا :

گنده بک: گنده لک

مسابقه: مساقبه

تصادف: تصافد

آب معدنی: آب مندلی

امروز قراره مرخصی بگیرم برم پیش دخترم تا وقتی بابایی از کار برگشت ۳ تا باشیم.

راستی دو هفته پیش موهای ناز و فرفری آوا رو که تا زیر کمرش رسیده بود توی حمام چیدم و براش چتری گذاشتم. اما چشمتون روز بد نبینه بچه ام اینقدر بخاطر موهاش گریه زاری کرد که به هق هق و سکسکه افتاد و مرتب داد میزد نچین نچین.... فکر کنم از استرس از دست دادن موهاش مریض شد چون تا مدتها وقتی یادش میفتاد میزد زیر گریه. الان تقریباْ فر موهاش رفته اما بهتر شده و دیگه موهای بچه ام توی شانه زودن و بستن تیکه و کنده نمیشه اما خودش دائم میپرسه مامان کی موهام دوباره بلند و فرفری می شه من موهامو دوست داشتم دیگه نچینیشا.

خیلی سرم شلوغه

دوستای خوب و سبزم مهین جون- سمانه جون- آزاده جون- مامان کوثر جون- مریم جون و .... از اینکه بهمون سر میزنین و حس قشنگ عاطفی و دوستی از راه دور اونم ندیده و نشناخته ایجاد می کنید خیلی ممنونم. ما رو ببخشید که در یکی دو ماه گذشته سایه مون سنگین شده و خیلی دیر به دیر سر میزنیم حقیقتاْ مشغولیات کاری و غیر کاری فرصت نداده که مثل قبل مرتب خاطرات دردونه مو ثبت کنم. خودمم خیلی خسته هستم احساس می کنم واقعاْ از درون فسرده شدم. همه تونو دوست دارم. التماس دعا