:(
دخترم الان سه شبه با سرفه دائم می خوابه یا بهتر بگم بخاطر سرفه های دائمی اصلاْ چه روز چه شب نمیتونه بخوابه. الهی بمیرم مادر چرا اینطوری شدی؟ امروز صبح دکترت نیست پس صبر می کنم تا عصر که به دکترت نشونت بدم گرچه بازم مجبوری دارو بخوری کاش پزشکای ما داروهای سنتی و گیاهی تجویز می کردن همین مواد شیمیایی داروهاست که مقاومت بدن رو در بزرگ و کوچک کم می کنه و مرتب بیماری پشت بیماری... با هر سرفه تو تمام دلم می گیره عزیز دلم.
عصر بعد از کار سه تایی ـ من و تو بابایی ـ رفتیم پیش دکترت و با وجوداینکه فکر میکردیم زرنگی کردیم و نفر اول ویزیت می شیم تقریباْ نفر یازدهم بودیم و کلی انتظار کشیدیم طوریکه حوصله ات سر رفت و از خانم منشی پرسیدی: ببخشید کی نوبت من می شه؟ اونم گفت: خانم ...؟ شما هم سرتو بعلامت آره تکون دادی و گفت: ۳- ۴ نفری جلو شمان. برگشتی و گفتی: اووووو می گن ۳-۴ نفر دیگه نوبتم می شه و ناراحت نشستی پیشم. وقتی نوبتمون شد طبق معمول. مامان؟ ... دارم. با بابایی رفتی دستشویی و نفر بعد از شما رفت ویزیت. بعد که می خواستیم بریم تو شما با ناراحتی و لنده نمی خواستی ما باهات بیایم و می گفتی تنهایی میرم پیش دکتر دفترچه ات رو گرفتی و رفتی پیش آقای دکتر. سلام آقای دکتر. خسته نباشید. بفرمایید (دفترچه رو دادی). دکترت گفت سلام دخترم چه دختر خوبی و بوسید و نازت کرد. بعد نشستی آقای دکتر رو کرد به من و بابایی که چی شده؟ که شما ناراحت و من به آقای دکتر گفتم ببخشید از خودشون سوال کنید و دکتر دوباره بوسیدت و پرسید اسمت چیه با صدای بلند گفتی آوا. پرسید: آوا خانوم چی شده؟ گفتی: وقتی می خوام بخوابم همه اش سرفه می کنم خوابم نمیبره. بقیه ماجرا رو من و بابا توضیح دادیم و شما به دکتر دست و قول دادی که شلغم و آب لیموشیرین و هر چی مامان بابا بگن خوبه بخوری و اگه بگن بده نخوری. دارو هم برات اریترومایسین ۲۰۰- شربت سرماخوردگی- دکسترومتروفان و زادیتن تجویز کرد. موقع خداحافظی هم گفتی: دستتون درد نکنه خداحافظ. و دکتر بوسیدت و کلی ذوقت کرد که چه دختر خوب و با ادبی هستی. آفرین دختر خوبم.











خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...