با وجود اینکه آمپول ۳/۱ دگزامتازونتو هم برات پریروز ظهر زدیم بازم بهتر نشدی عزیزم تازه بدتر هم شدی سرفه هات به وحشتم میندازه دیشب دوباره تب کردی استامینوفنتو ۶ ساعته کردیم خدا کنه به حق و حرمت این ایام حال دخترم بهتر بشه و بتونه هر چی دلش میخواد نوش جون کنه. خدارو شکر که بابایی تعطیله و میتونی ۳ روز دیگه توی خونه استراحت کنی. صبح وقتی دیدی دارم حاضر می شم برم سرکار گریه زاری کردی که نرم و پیشت بخوابم گفتم میرم ماشینو روشن کنم تا بابایی آماده ات کنه ببریمت مهد آروم شدی. فکر کردم میخوابی اما بابایی از خونه زنگ زد و گفت باهات حرف بزنم که تا صدامو شنیدی زدی زیر گریه و گفتی میخوامت بیا پیشم. میدونم این دوری و دلتنگی مریض ترت میکنه اما به خدا سپردمت و امیدوارم تا عصر که بر می گردم خیلی بهتر شده باشی عزیز نازم. کارم زیاده و الا مرخصی رد می کردم پیشت می موندم.

ظهر تاسوعا دوشنبه ۱۴/۹/۹۰ نذری داشتیم طبق معمول هر ساله چلو خورشت قرمه سبزی و شیرین پلو و قیمه دست خاله ها درد نکنه کمک کردن و مزه اش خیلی خوب شد مخصوصاْ با اون چیپس و پیاز داغ خونگی روی خورشت ها. خدا رو شکر همه چی خوب پیش رفت و چیزی کم و کسر نیومد. تا حالا این نذر من بود از این ببعد نذر سلامتی تو و خانواده هم هست امیدوارم نسل به نسل منتقل بشه و سال به سال بیشتر و بهتر برگزار شه.