برف اول آوا
شنبه بابایی مرخصی رد کرد تا شما مجبور نشی در این سرما بری مهد. از بعداز ظهر هم که برف شدیدی داشتیم ـ اولین برف امسال شیراز بعد از ۴ سال ـ که تا دم دمای صبح ادامه داشت مخصوصاً سمت ما طوریکه ۱۰-۱۵ سانتی روی زمین نشست و رفت و آمدها رو سخت کرد و من و تو از پشت پنجره رو به خیابون برف بازی همسایه های شاد رو می دیدیم و تو خیلی دلت میخواست بین اونا بودی و برف بازی می کردی. همه جا یه دست سفید شده بود. یکشنبه صبح من موندم پیشت و مرخصی رد کردم اما چون سرفه می کردی بردمت دکتر خودت و برات سفیکسیم تجویز کرد هر ۱۲ ساعت یه ق ش- شربت دکسترومتروفون هر روز ۳ ق ش- قطره بینی جدید تا ۵ روز ۳ ق- کتوتیفن هر شب ۱ ق ش- راستی من هنوز فرق قاشق مربا خوری و شربت خوری رو نمیدونم فکر کنم شربت خوری سرش کوچیکتر و دسته اش کشیده تر از از مربا خوریه. لطفاً هر کی وارده برام توضیح بده. ممنون می شم. بعد از دکتر رفتیم مجتمع آفتاب و برا خودم خرید کردم. تو هم فقط عشق برف بازی داشتی و بس. اصلاً زیر بار خوابیدن نرفتی تا ۱۰ شب که بزور مثل فرشته ها کنار خودم گیج شدی. خیلی دلم می گیره وقتی می بینم تو خواب سرفه می کنی عزیزکم.

خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...