يادش به خير وقتي تو تم مامان بودي و من بجات با همه حرف ميزدم و همين باعث شد قبل از بدنيا اومدن همه عاشقت بشن ... از وقتي هم كه بدنيا اومدي كه همه آرزو تو دارن الهه ناز مامان گلي...

ديشب وقتي بابايي براي نماز رفت مسجد بعد از اينكه نمازمو خوندم با آهنگي كه از تلويزيون پخش مي شد برات يه كوچولو رقصيدم و دستامو تكون دادم تو هم دستاتو همونطور كه تازگيها ياد گرفتي حركت دادي و رقصوندي الهي مامان فداي حركات دلنشينت بشه ماه من.
ديشب ساعت 10 شب بردمت تو اتاق و چراغارو بابايي خاموش كرد يه كم با هم بازي كرديم و شير خوردي و خوابيدي نازنين نگين فيروزه مادر... دوستت دارم آواي قشنگم.
آينده ي خوب تو تمام اميد و آرزوي منه يكي يه دونه جواهرم.
اينروزا حسابي شيطون شدي و بابايي رو حسابي بيچاره كردي بس كه دوست داري بغل بشي و آرامش بگيري. بابايي گناه داره طفلكي روزه هست و نا نداره كوچولوي ناز اما تو اينقدر خوبي كه بابا حتي اگه خسته هم باشه برات كم نميذاره و حسابي باهم مچ شدين.

آوا و باباييش