***وقتي سرخجه گرفتي***
دخمر نازم ... امروز صبح قبل از رفتن به سركار متوجه چندتا نقطه رنگي روي بازوت شدم و فكر كردم آثار ريش بلند شده ي بابايي هست اما وقتي بابا زنگ زد و گفت صورت و پشت گوش و روي دست قسمت آرنجت كه تا مي شه هم از همون نقاط رنگيه ...
صبر كردم تا برسم خونه و وارسيت كنم. شب حدود ساعت ۸ بود كه متوجه شديم روي بدن نازت روي شكم و سينه و گردن و پشتت هم خالمخالي شده و فقط به پاهات نرسيده. تقريباً مطمئن شديم همون زبرك قديمي هاست و با چند تا تلفن اينور و اونور و منشی دكتر و ... يقين كرديم كه خودشه و خانم خانما بزرگ شده و سرخجه گرفته. برديمت دكتر زراعتيان نزديك خونه و تاييد كرد و برات شربت ديفن هيدرامين نوشت كه شبي ۱ ق ش بخوري و تا دو روز هم بهت ۲ تا ق چ خاكشير كه خنك هست بدم و حمام و جاهاي شلوغ نبرمت و مواظب باشم سرما نخوري... شب بخاطر شربت راحت تر از ۴ شب قبل خوابيدي و فقط ۳ بار براي شير بيدار شدي فداي صورت قشنگ قرص ماهت بشه مامان. خوشحالم چون بیماریت از نوع خفیف و سبک هست و تو شیطنت قبلتو داری عزیز نازم. فقط برای غذای کمکی کمی کم اشتها شدی که اونم با خوردن شیرت جبران می کنی. خدارو شكر بيشتر از يكهفته نشد كه خوب شدي. پنجشنبه ۱۶ مهر هم رفتيم از خانه كودك برات روروك خريديم كه كم كم راه بيفتي گر چه هنوز نمي توني بتنهايي بنشيني. اينم عكست توي بيلبورد وقتيكه براي بار اول خونه توي روروك گذاشتيمت.


خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...