***شروع آزمايشي غذا به آوا در 5.5 ماهگي***
سلام من مامان گلي مادر ني ني گلي يعني آوا هستم.
چون كارمندم مجبور شدم در اواسط دوران مرخصي پس از زايمان و شيردهي سركارم برگردم و ني ني رو سپردم به خاله جون و بابائيش. از هفته ي پيش شروع كردم به دادن غذاي كمكي فرني و حريره بادام و از روزي يك قاشق مربا خوري به 4 تا در روز رسوندم و از اين هفته هر وعده رو دو برابر كردم. شكر خدا ني ني غذا خوردن رو دوست داره و براش حرص ميزنه اما شير خودم هنوز وعده ي اصليش هست.
غذاي كمكي رو بعد از خوردن شير بهش ميدم. كوچولوي ناز من وقتي با بابائيش مشغول خوردن هستيم حسابي نيگامون مي كنه دستشو دراز مي كنه و دلش ميخواد بهش بديم. سيب خيلي دوست داره و براش حسابي گريه زاري راه ميندازه. كمي بستني هم بهش مي چشونم خيلي خوشش مياد. طعم هاي جديد رو كه بهش مي چشونم اخم مي كنه و صورتش رو درهم مي كشه اما اگه خوشش بياد شادي مي كنه و بازم ميخواد. استخوان مرغ رو تميز مي كنم ميدم دستش با كلي كيف ميخوره و اگه از دستش بيفته شيون راه ميندازه. شيطون مامان حسابي حاليش مي شه و من فكر مي كنم در عالم ني ني گليش حسابي مي فهمه دورو برش چي ميگذره. تازگيها خوابش سبك و كمتر شده دلش ميخواد همه اش بازيگوشي كنه. اما وقتي هم خوابش بياد در پر سر و صداترين جاها هم ميخوابه و صداش در نمياد. كوچولوي صبور من تا الان كه 5/5 ماهشه اصلاً اذيتي نداشته و گريه اش فقط وقتي بوده كه يا گرسنه است يا زيرش تميز نيست. فرشته ي كوچك من خيلي خيلي ماهه انگار مي فهمه مامان خسته است و مجبوره سركار بره باهام همكاري مي كنه... خدا رو شكر بخاطر آوا اين هديه ي قشنگ الهي...



خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...