***كاش ميشد تمام لحظاتم پيشت باشم جوجه ی نازم***
كاش ميشد تمام لحظاتم و لحظاتت پيشت باشم
نازنينم دلبندم گل هميشه بهارم شادي زندگيم تمام وجودم آواي قشنگم همين الان مثل هميشه بازم از ته دل دعا كردم و از خدا خواستم معجزه بشه و من بتونم شاهد لحظه لحظه بزرگ شدنت باشم چون از يه طرف كارم رو دوست دارم و نميتونم سابقه ام رو بهم بزنم و مجبورم حداقل 10 ساعت ازت دور باشم از طرف ديگه هم دلم نميآد تو رو كه برام خيلي خيلي خيلي عزيزي دست مهد يا پرستار بسپارم اگر چه عمه جونات هم قبول كردن مواظبت باشن اما خدا ميدونه كه فقط دلم ميخواد خودم پيشت باشم حداقل تا وقتي غذاي خانواده بخوري و بتوني درست و حسابي راه بري عزيزكم. خدا رو شكر كه خاله جوني داره برميگرده سر كار گر چه اگه نمي رفت بهترين انتخاب براي نگهداري از تو بود...

خدا بزرگه هنوز يك ماه فرصت هست خدا خودش درست مي كنه شايد با درخواست مرخصي بدون حقوقم موافقت بشه و بتونم حداقل 6 ماه تا 1 سال ديگه پيشت باشم.
ديروز عصر كه بابايي پيشت بود ساعت 3 ب.ظ. باهام تماس گرفت و با ناراحتي گفت خودتو برسون خونه ني ني از تخت افتاده... خدا ميدونه چه جوري اين راه لعنتي طي شد تا به دلبندم رسيدم و چقدر توي راه براي سلامتيت دعا و نذر نكردم. همين الان هم كه دارم برات مينويسم دلم حسابي گرفته و كم مونده اشكام سرازير شن. كاش پيشت بودم. دوستت دارم. وقتي رسيدم توي بغل بابايي از شدت گريه بيحال شده بودي بغلت كردم بوسيدمت نازت كردم لباسامو درآوردم و شيرت دادم آروم تر شدي و تا 2 ساعت به خواب عميق رفتي و من نگران كه مشكلي برات پيش نيومده باشه . خوشبختانه وقتي بيدار شدي مثل هميشه تا چشمت به من و بابايي افتاد لبخند زدي و كش و قوس اومدي و ما خدا رو شكر كرديم چون خيلي زود شروع كردي به آواز خوندن با اون صداي قشنگ چون ترنمت عزيزك مهربون خوش صداي من (فكر كنم بزرگ بشي صداي قشنگي داشته باشي مثل عمه فريبا و فرزانه ات)

خدايا اطراف همه ي ني ني ها هاله اي از نور الهيت قرار بده و توسط ملائكه هات همشونو محافظت كن كه سالم بمونن.
خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...