***دلم براي روي ماهت تنگه عزيزكم***
خدايا نمي خوام از همه ي وجودم جدا باشم نمي خوام از عشق كوچكم دور باشم وجودم بسته به ني ني م شده اونم وابسته به وجود منه... ديگه مدتيه كه آرزوي مرگمو نمي كنم برعكس از خدا مي خوام باشم، سالم و سر حال، كنار فرزندم، كنار آواي عزيزم، كنار نگين فيروزه ام، آوا كوچولوي 6 ماه و 10 روزه ي قشنگ و نازم مي خوام تمام لحظاتم با تو باشم بهترين نشانه ي الهي... مي خوام همه ي لحظه هات مال من باشه مي خوام شاهد لحظه لحظه بزرگ تر شدنت باشم وقتي مي شيني گاگله مي كني راه مي ري مي خندي گريه مي كني مي خوام خودم دستاي كوچيك نازتو بگيرم راهت ببرم مبادا زمين بخوري دل ماماني زخمي بشه... اشكم دراومد بعداً ادامه ميدم...
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۶/۱۵ ساعت 6:19 توسط مامان فرح
|




خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...