***نی نی وارد 10 ماهگی شده***
پنجشنبه ۵/۹/۸۸ تا اومدم بجنبم، بعد از شستن و پهن كردن لباسا و پختن حريره و سوپ آوا و جمع و جور كردن خونه ... و ني ني رو ببرم خانه بهداشت براي قد و وزن ۹ ماهگيش ساعت از ۱۲ گذشت و خانه بهداشت طبق روزهاي پنجشنبه تعطيل شده بود و ما با در بسته روبرو شديم.

اما كم نياورديم و براي فرار از سر و صداي بنايي و كنده كاري همسايه بغلي به خونه باجون پناه برديم و كوچ كرديم اونجا تا شب كه بابايي از كار برگشت بياد دنبالمونو برگرديم خونه خودمون. هوا باروني بود و يه كوچولو سرد. شب ساعت ۱۰ رسيديم خونه و آماده شديم براي خواب اما ني ني خانم تن به خواب نميداد تا ۱۲ بيدار بود و بزور تاب بازي بالاخره خوابش برد اون هم چه خواب نااااازي. I LOVE YOU

+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۹/۰۸ ساعت 10:10 توسط مامان فرح
|
خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...