۵ اسفند ۱۳۸۸ دخترکوچولوی نازم یکساله شد. جشن تولد یکسالگیتو توی ایام تعطیلات نوروز یعنی ۵ فروردین ۸۹ انشالله می گیریم و لذت می بریم. اما برسم یادبود کلی عکس و کلیپ ازت گرفتم که توی وبلاگت قرار بدم که چندتاشون همین هاییه که میبینی عزیز دلم. بتازگی خیلی مامانی شدی و زود زود دلت تنگم می شه و نبودنمو حس می کنی نازنین عروسکم. دیشب هم که بعد از رفتن خاله مهربونه و آمدن بابا از کار تا وقت خواب ۳ بار خرابی کردی و هر بار که تمیزت می کردیم ۱۰ دقیقه بعد دوباره بدبو می شدی و با تعجب می دیدیم دوباره کارخرابی کردی وروجک. عجب مزاج درست و حسابی داری مامانی! فابریک فابریکه! :)  آره عزیز دلم جونم برات بگه که مامانی بدجوری اسیر یکی یه دونه نگین فیروزه اش شده اما باید کار کنه تلاش کنه تا شما در آینده کمبودی نداشته باشی و بتونی با خیال راحت به اهداف خوبت برسی. من هم وقتی ازت دورم دلم پیشته و با عکسا و فیلمایی که روی کامپیوتر محل کارم ازت دارم سرخودم و دلتنگی هامو گرم می کنم تا پایان وقت اداری و بازگشت به خونه و دیدن دوباره روی ماهت لحظه شماری می کنم. من هم مثل همه مامانا دلم می خواد همیشه کنارت باشم اما نمیشه و تو اینو بعدها درک خواهی کرد خوب من. تو دیگه وارد سال دوم زندگیت شدی و من همیشه برات بهترین آرزوها رو دارم و قول میدم به تمامشون برسی عسل مامان شکرم دردونه ی نازم.

تو در بدو ورود به دو سالگی ۲ تا دندون پایین داری روی پاهات بکمک تکیه گاه می ایستی و کمی راه میری از گالسکه و سه چرخه سواری و تاب بازی لذت می بری. اگه گرسنه یا تشنه باشی به ظرف غذا یا آب اشاره می کنی اگه م بخوای می گی م و اشاره می کنی تو جیگر مامان راحت می خوابی و وقت خواب اگه دست و صورت و گرمی بدنم رو حس کنی راحت تر می خوابی. به اسباب بازیهات م میدی و لالایی براشون می خونی که بخوابن. تتی موشی بازی میکنی و حسابی لذت می بری و می خندی. سیب و هویج رو خیلی دوست داری. غذاتو خوب می خوری ماست خیلی خیلی دوست داری. به گل هم علاقه ی عجیبی داری حتی اگه روی لباس و پارچه ببینی! از اسباب بازیهات به لی لی و فرشته بیشتر اشاره می کنی و اسب و سگی رو که دایی برات آورده رو هم خیلی دوست داری. با هاپو بزرگه حسابی کشتی می گیری. ... ادامه دارد...

ava13