***دندون بالا+يك قدم كوچولو***
روز جمعه ۲۷/۱/۸۹ ظهر متوجه نيش زدن دندوناي بالايي جلوت شدم كه تازه دارن از لثه ات خارج مي شن. اين ميشه دندون سوم بچه ام. مباركت باشه. شايد بيماري و تب هفته ي پيشت بي دليل از اين نبوده باشه.
شب هم خونه با جون حدوداي ساعت ۳۰/۲۱ يه قدم كوچولو برداشتي اما زودي افتادي چشمم كف پاهات دلبندم.
تازگيها يه كم بداخلاق شدي: ميزني، مي كشي، لج مي كني... به عمه جونا سپردم اينجور وقتا ذوقت نكنن و ازت نخندن تا بيشتر تحريك بشي كوموچولوي خودم. يه ماااااااااااااااااچ گنده اندازه لپت...
تيس دلست، لپ دنده، تون توتيت. آدلا پمپه يا سمپه بوساسا بوساسا سا سا سا/ ماچاچا ماچاچا چا چا چا.... :) دوستت داريم خوشگل مامان.
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۱/۲۸ ساعت 16:2 توسط مامان فرح
|
خاطرات دوران شيرين كودكي دختر كوچولوي نازم آوا پرنده ی کوچک خوشبختی اين بزرگترين، قشنگترين و بهترين هديه الهي... مي نويسم برات تا وقتي بزرگ شدي بخوني و بنويسي برام و من از ديدن لحظه لحظه بزرگ تر شدنت لذت ببرم...