Funny Pictures

جمعه ۱۰:۲۵ دقیقه شب بعد از افطار و برگشتن با خاله جون اینا و عرفان از خونه مادر جون، موقع شام نی نی ام آخ و ناله می کرد و هی با دست و انگشتش توی دهنش اشاره می کرد که... که بعد از واررسی دیدم یه مروارید دیگه به بقیه شون اضافه شده ماسالله ایسالله. سومین دندون پایین سمت راستش نوک زده بود بیرونو نیگاه میکرد ببینه چه خبره.

نی نی کوچولو هم که امروز به عرفان که از ظهر آمده بود پیشش (آخه بخاطر ماه رمضون دیگه نی نی جمعه ها خونه خاله مهربونه نمیره) می گفت دادات یعنی داداش. به چشم هم میگه تِت. دست به سینه هم که میشینه و اجازه هم که میگیره دختر باادب مامانشه دیگه. به خانم دکتر هم میگه آنووم دُدُ. مرتب هم به من محبت و مهربونی می کنه و می بوسه و نازم میکنه فدای لبش قربون دست کوچولوی نازش.