پنجشنبه 5/12/89 روز تولدت بود عزیز دل مامان.   دو ساله شدی جیگر مامان. چون روز تولدته اتفاقاتشو سعی می کنم با جزییاتش برات بنویسم یه روز کاملاً دل انگیز و خوب مثل همه ی روزای خوب دیگه ی خدا. خدا رو شکر که سالمی دردونه ی یکی یه دونم. بعد از اینکه بیدار شدی صبحونه رو زدیم و لباسمونو تنمون کردیم و چون هوا فوق العاده گرم بود زیاد نپوشوندمت و تازه کاپشنی هم که محض احتیاط برات با خودم آورده بودم سر راه خونه خاله جون مهربونه گذاشتیم و بقول خودشون روزشونو با دیدن روی ماه تو ساختیم و راهی خانه بهداشت شدیم تا هم قد و وزن دوسالگی گلمو بگیرن هم پرونده ات رو بگیرم بیارم درمانگاه نزدیک خونه تحویل بدم.

89/12/05

خدا رو شکر قد و وزنت همچنان مطلوب و از نظر مسئولین خانه بهداشت در حد عالی و استاندارد رشد هست. قدت 95 شده وزنت بخاطر 3 تا بیماری که پشت سر هم بخاطر دندونات داشتی فقط نیم کیلو نسبت به مقدار قبلی افزایش داشت یعنی 5/14 ک گ. ولی بازم دقیقاً روز خط بالاترین استاندارد وزنی هستی چون قبلاً از خط خیلی بالاتر رفته بودی و خانومه می گفت شاید لازم بشه کمی رژیمت بدیم. تازه بهم گفتن تنقلاتت ندم اما دلبند مامان تنقلات تو مواد مغذی سالم مثل خشکبار و بستنی و لبنیات و بیسکویت و کیک و آبمیوه و به ندرت فقط پفیلا که خیلی دوست داری هست. و همه ی اینا برای رشد ذهنیت لازمه تعجب کردم خانوما گفت بهت ندم!!!! چون تا الان فکر مامانی این بود که با چیپس و پفک و شکلات و آبنبات و کاکائو و سوسیس کالباس و نوشابه و امثالهم آشنا نشی چون حتی برای آدم بزرگا هم ضرر داره چه براسه نی نی ها. حالا بگذریم مهم نیست بعداً با دکترت مشورت می کنم... اما ........ بعد از اونجارفتیم و توی راه یه بوتیک لباس خوب که تا حالا ندیده بودمش پیدا کردم و برای نی نی م چند دست لباس نونو خریدم که بپوشی یقین دارم برای هیچکی دندون باقی نمیمونه. ههههههه چون حسابی خوردنی و باب دندون می شی نازنینم. یه بلوز تک تابستونه گلدار خوشگل با شلوارک و تی شرت و یه ژاکت بهاره پاییزه ناز و یه دست لباس شلوار راحتی برای تو خونه. یه ست کیف پزشکی برای تمرین مهارت دکتر کوچولوم در امر طبابت و یه جوجه چرخدار که تا شب بیچاره و له و لورده اش کردی و دخلشو در آوردی. چند تا گل سر و دو تا انگشتر عروسکی هم چاشنیشون کردیم و .... متاسفانه روسری که ازم خواسته بودی توی مسیر گیر نیاوردم ولی تا یکی دو هفته آینده حتماً برات یه مدل کوچولوی فانتزی ناز گیر میارم و میخرم. چون وقتی روسری میپوشم بهم می گی روسری از اینا.... فدات بشم که از حالا میخوای ادای آدم بزرگا رو درآری. میخواستم یه مایو هم برات بگیرم تا بهار و تابستون ببرمت استخر بچه ها اما سایزت نبود سیندرلای مامان.

تا ساعت یک و نیم خریدامونو کردیم و حدود 2 رسیدیم خونه. میگو پلو یا بقول نی نی میدوپلو خوشمزه رو تناول کردیم و استراحت و ... تا اینکه بابایی از کار برگشت. و دوباره رفت تا میوه برای فردا که قراره یه تولد ساده برات بگیریم بخره برگرده. شما هم که با اون عینک گرد و لوازم پزشکی مرتب به مادر جون آمپول میزدی و گوشی میذاشتی نبضشو می گرفتی، پماد میزدی، شربت و دارو میدادی و مادر جون مجبور بود همه اش به پشت بخوابه تا خانم دکتر کوچولوی ما کارشو به خوبی انجام بده. عکستو باید در حال طبابت بگیرم و بزارم اینجا و برای نی نی ها و اعضای سایت تبلیغ خانم دکترمو بکنم.